نوه هاش براش از چشماش عزیزتر بودن. جمعه ای همه رو دعوت کرده بود. یکی هفت ساله، یکی پنج ساله، دوتا هم شش ساله. دوتا شش ساله ها که دوقولو بودن، هممش مشغول خوردن بودن.انگاری همیشه ی خدا تو مسابقه ی خوردن بودن و در حال سبقت گرفتن از همدیگه. حالا کاش خوردن… بیشتر »
آرشیو برای: "اردیبهشت 1399"
توسط دی در موضوع آزاد
هروقت دیدی مشکلاتت بزرگ شده، جوری که فکر می کنی الان دیگر در اوج سختیها هستی و بدتر از این نمی شود و هییییچ راهی پیدا نمی کنی که کمی از سختیها سهل شوند، خوشحال و امیدوارتر از همیشه باش. چون خداوند تو را بر سر نوک یک سکوی بلند و تیز و ترسناک قرار داده تا… بیشتر »
یه شیشه روغن زیتون از اون شش تا شیشه ای که هفت ماه پیش خریده بودیم هنوز توی کابینت مونده بود. نگاه که کردم دیدم ته شیشه حسابی رسوب گرفته.فهمیدم دیگه داره کهنه میشه.با خودم گفتم هیچ جوری نمیشه این رسوبها رو از روغن جدا کرد، مگه اینکه شیشه را از روغن خالی… بیشتر »
آخرین نظرات