توسط دی در دی، مادر، زن
مهمانهای عزیزی داشتم. برای همین از صبح ذوق و شوق ساعت دوازده ظهر را داشتم که برسند. آنقدر دوستشان داشتم که بی وقفه تا خود ساعت دوازده مشغول بودم. تمام خانه را گردگیری کردم و برق انداختم. یه پارچ، شربت خنک کاسنی آماده کردم. غذای خوشمزه ای را که می دانستم… بیشتر »
آخرین نظرات